محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره
فاطمه درسافاطمه درسا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

پرفسور پارسا....

برای بابا سعید...

پدر دستشو گذاشت رو شونه پسرشو ازش پرسید:   تو قویتری یا من؟ پسر گفت: من پدر با کمی دلشکستگی دوباره پرسید: تو قویتری با من؟ پسر گفت: من پدر با دلی گرفته به یاد همه زحماتی که کشیده بود دستشواز شونه پسرش برداشت و دو قدم دورتر پرسید: تو قویتری یا من؟ پسر گفت: شما پدر گفت چرا نظرت عوض شد؟!؟!؟! پسر جواب داد: " وقتی دستت رو شونه ام بود فکر میکردم دنیا پشتمه تقدیم به بابا سعید   ...
26 خرداد 1392

واقعا زندگی جه میگوید...

امروز که از خواب بیدار شدم از خودم پرسیدم: زندگی چه می گوید؟ جواب را در اتاقم پیدا کردم، سقف گفت: اهداف بلند داشته باش پنجره گفت: دنیا را بنگر ...ساعت گفت: هر ثانیه با ارزش است آیینه گفت: قبل از هر کاری به بازتاب آن بیندیش تقویم گفت: به روز باش در گفت: در راه هدف هایت سختی ها را کنار بزن زمین گفت: با فروتنی نیایش کن و در آخر، تخت خواب گفت: ولش کن بابا بگیر بخواب         عارفی را دیدند مشعلی و جام آبی در دست پرسیدند: کجا میروی؟    گفت: می روم با آتش، بهشت را بسوزانم و با آب جهنم را خاموش کنم  تا مردم خدا را فقط به&...
26 خرداد 1392

پارساي 20 ماهه من...

سلام پسر گلم امروز 20 ماهه شدي درست 20 ماهه كه به زندگي ما شادي و شيريني اوردي من و بابا جون خيلي دوست داريم گلم... چه خوب شد كه به دنيا اومدي وچه خوبتر شد كه دنياي ما شدی...     ...
26 خرداد 1392

اولین روز پارسا بدون پستونک:))) 7/3/92

سلام عزیزم امروز روز سختی بود چون بلاخره از پستونک گرفتمت الهی فدات شم خیلی بی قراری میکردی منم هی وسوسه میشدم که دوباره بهت بدم.. بابا جان که میگفتن بهت بدم گناه داری اما خوشگلم دیگه دندونات داره میاد رو هم واسه خودمم خیلی روز سخت و بدی بود اما تحمل کردم واسه سلامتی خودت ... خیلی دوست دارم گلم ...
26 خرداد 1392

عید 92 در اسفنداران با پارسای عزیز....

سال نومی شود.زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره...من...تو...ما... کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟...پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟... زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و چون همیشه امیدوار وسال نومبارک.. سلام عزیزم امسال عید رفتیم طرف اصفهان دیار بابا جانت خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا به تو گل نازم همش در حال بازی کردن بودی ١١ روز اونجا بودیم بعد به سمت خونه حرکت کردیم امروز دیگه باباییت رفت سر کار منم اومدم ببینم اینجا چه خبره... چندتا عکسم ازت اونجا انداختم که وقت کنم برات میزارم خیلی دوست داریم........
26 خرداد 1392

تولد دو سالگی پارسای گلم.......19/3/92

 پسرم میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلادتو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم واین هم عکسای تولدت عزیزم البته دوتا تولد واست گرفتیم اینجا خونه خودمون کنار پسر عمه ها به ادامه مطلب بروید...   این هم کیک تولد شب اول   اینجا هم که توی تراس خونمون هستیم ...
25 خرداد 1392