شعرهای زمان ما.........
مامانی جونم میخوام چند تا شعر واست بزارم
ما با این شعرها کلی خاطره داریم
تپولویم تپلو صورتم مثل هلو
چشم و ابروم سیاهه،
قد و بالام کو تاهه،
مامان خوبی دارم،
میشیته توی خونه،
میدوزه دونه دونه،
میپوشم خوشگل میشم
مثل دست گل میشم،
رفتم به باغی ..دیدم کلاغی..
کلاغ زاغی..سنگ رو برداشتم..
زدم به پایش..پایش خون اومد..
بردمش دکتر..دکتر دوا داد..
اب انار داد
امروز دادم خورد..فرداش دیدم مرد
جوجه جوجه طلایی نوکت سرخ و حنایی
تخم خود را شکستی ..چگونه بیرون جستی
گفتا جایم تنگ بود..دیوارش از سنگ بود
نه پنجره نه در داشت
نه کسی ز من خبر داشت
دادم به خود یک تکان مثل رستم پهلوان
تخم خود را شکستم
ینگونه بیرون جستم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی