محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره
فاطمه درسافاطمه درسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

پرفسور پارسا....

شعرهای زمان ما.........

1392/8/12 23:18
442 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی جونم میخوام چند تا شعر واست بزارم

ما با این شعرها کلی خاطره داریم

تپولویم تپلو صورتم مثل هلو

چشم و ابروم سیاهه،

قد و بالام کو تاهه،

مامان خوبی دارم،

میشیته توی خونه،

میدوزه دونه دونه،

میپوشم خوشگل میشم

مثل دست گل میشم،

خخخ

 

رفتم به باغی ..دیدم کلاغی..

کلاغ زاغی..سنگ رو برداشتم..

زدم به پایش..پایش خون اومد..

بردمش دکتر..دکتر دوا داد..

اب انار داد

امروز دادم خورد..فرداش دیدم مرد

 

 

حححح

جوجه جوجه طلایی نوکت سرخ و حنایی

تخم خود را شکستی ..چگونه بیرون جستی

گفتا جایم تنگ بود..دیوارش از سنگ بود

نه پنجره نه در داشت

نه کسی ز من خبر داشت

دادم به خود یک تکان مثل رستم پهلوان

تخم خود را شکستم

ینگونه بیرون جستم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان سام
28 مهر 92 21:03
آخخخخخخخخه با دو تا شعر اولی یاد بچگی افتادم.مامانی خوب حافظه ای داریدا
حتماً پارسا جونم این شعرها رو خوب خوب یاد می گیره


مامانی درسا
30 مهر 92 11:44
ای جونم مامانی ماروبردی زمان بچگی مون ممنون عزیزم پسر گلکو ببوس
خواهر رونیا
2 آبان 92 10:53
چون نامه اعمال مرا پيچيدند بردند به ميزان عمل سنجيدند بيش از همه كس گناه ما بود ولي ما را به محبت علي بخشيدند
زهره عمه زهرا
8 آبان 92 12:21
يادش بخير چقد جالب بود اين پستت سمر جون ياد بچگيامون افتادم مخصوصا اين جوجه جوجه طلايي