کرونا 😪
سَ لامممم 😊
خوب امروز چهارم مهر ۹۹ این اولین پست سال ۹۹ ک اینجا میزارم امسال ن عید داشتیم ن دیدو بازدید ن سفر ب رودسر در خانه ماندیم ب امید اینکه تابستون کرونا ضعیف بشه از بین بره اما نشد بازم همونجوری بلکه تعداد فوتی ها بیشتر شاید😔
ب معنای واقعی خسته شدیم
از صبح تا شب تو خونه ایم تا سر کوچه با ماسک و الکل و هزار تا ترس و لرز میریم
واکسنم ک معلوم نیست اصلا کی بیاد
اوضاع احوال همه بهم ریخته..مخصوصا ما مادرایی ک بچه کوچیک داریم... حس میکنم از درون داغونم ...ی حالت وسواس گونه شدید گرفتم ....
مدارسم ک مجازین پارسام سومه..درسام پیش دو
مهدیارمم ک دو سال و نه ماهس تو بغلمه همیشه
دلم میسوزه براشون ما چجوری بچگی کردیم اینا چجوری..تام میان بازی کنن صدای همسایه پایینی درمیاد ک ساکتتتت خانوووم
روزای پر استرس و سختیه
یعنی میشه ی روز کرونا ازبین بره
بیام ی پست شااد بزارم😥
چ روزایی داشتیم و قدر ندونستیم
دوستون دارم بچه های گلم پسرای من دختر نازم